روح زنده فضا
خیلی اوقات وقتی یه نفر زنگ می زنه تا سفارش کاریکاتور بده ....اونم برای جاهای دولتی.... سعی می کنم طرف رو بپیچونم چون تجربه بهم نشون داده نه کار خوبی بواسطه این همکاری خلق می شه نه خاطره جالبی از ین همکاری باقی می مونه...معمولا کسی که سفارش می ده آدمیه که شناختی از کاریکاتور نداره و از درک مفاهیم ساده هم عاجزه ولی شنیده که کاریکاتور جذابیت داره و کم خرج تره و حق کاریکاتوریست رو هم راحت تر می شه خورد.....خیلی اوقات وقتی طرف کارو می بینه می گه به به چه کار قشنگی ...ببخشید منظورتون چی بوده از این کار ؟ و آدم اعصابش خورد می شه که اگه نفهمیدی به به برای چیه ؟؟؟
....... وقتی آقای محسنی بهم زنگ زد و گفت چندتا کار با موضوع کتابخانه می خواد قراری برای روز پنجشنبه در دفتر کارش گذاشتیم...قراری که می دونستم سرش نمی رم .. معمولا این کار رو می کنم ... شاید عادت بدی باشه ولی اگر طرف کار منو بشناسه و براش مهم باشه که من اون کار رو انجام بدم دوباره زنگ می زنه اگر نه یکی دیگه رو پیدا می کنه .... پنجشنبه خوابیده بودم که آقای محسنی دوباره زنگ زد :
_آقای ریاضی نیومدید ؟؟
_می بخشید یکمی کسالت داشتم... انشاالله یه روز دیگه خدمت می رسم ...
_اگر امروز بیاید خیلی خوشحال می شم .. دوست دارم در مورد کار گپ بزنیم ... من به گربه غذا می دم و تو حیاط یکم قدم می زنم تا بیاید.....
وقتی گفت به گربه غذا می دم احساس کردم با آدم فانتزی تری سر و کار دارم .. آدمی که زیرپوش چرکش از زیر پیراهنش نزده بیرون و تو جیبش خودکار بیک آبی و قرمز نمی گذاره و با لیسانس علوم قرآنی و حدیث متولی کارهای هنری نشده...........
خوشحالم که اون پنجشنبه رفتم پیشش و با آدمی آشنا شدم از اون آدمهایی که همیشه به خدا می گم منو باهاشون آشنا کنه ... از اون آدمهایی که وقتی می بینمشون احساس می کنم کار خوبی انجام دادم ...این دعای شخصی منه :
خدایا اگر کار خوبی کردم که مستحق پاداش بودم اون پاداش رو آشنایی با آدمهای خوب قرار بده
آقای محسنی قبل از انقلاب از هنرهای زیبا در رشته مجسمه سازی فارق التحصیل شده ...دفتر کارش خانه قدیمی دو طبقه ای است در خیابان قائم مقام ... فضای بسیار زیبا و ساده ایه که آدمو آروم می کنه و همه چیز رو از یاد آدم می بره جز حس حضور در ان فضا رو .... آدمهایی که خانه ها و اطاق های زنده ای دارند آدمهای جالبی هستند به این خاطر که به احساساتشون بها می دن و می فهمن یه فضای خوب چقدر می تونه به آرامش روح آدم کمک کنه...خانه ای با حیاطی کوچک و با صفا که درخت های خرمالو و گلابی وحشی داره و بوته های کدو ...........آقای محسنی زیر درخت گلابی وحشی نماز می خونه جایی که حضور خدارو خیلی اونجا می شه حس کرد وقتی که زائده هایی زبر و خشن تبدیل به گلابی می شن .... جایی که گربه ای کور سر ساعت معین میاد تا غذا بخوره و بلبل می خونه ... عجیب جاییه....
خدارو شکر که تجربه دیدن اینجا و آشنایی با آدمی رو که به اندازه دفتر کار زیباش خوب و با صفاست رو پیدا کردم...خوبه آدم مقایسه کنه ... اطاقی زنده رو با اطاقی مرده و روحی زنده رو با روحی مرده و اینکه چقدر فرق می کنه که ما چطور زندگی کنیم ؟.....
از در که وارد می شید جلوی در یه تاک پیچ در پیچ رو می بینید که دور نرده ها پیچ خورده و رفته بالا و شما رو با خودش می کشونه بالا (به قول استادم دکتر حجت که عکس رو دید : این تاک دست شمارو می گیره و بهتون می گه با من بیا بالا این راهو من سالهاست که رفتم)

اطاق کار اصلی پنجره های قدی داره رو به حیاط...پنجره هایی که سخاوتمندانه نور زیبایی وارد اطاق می کنند
از تراس زیبای این اطاق می شه در حین کار حیاط رو تماشا کرد و لحظه ای از کار فارغ شد...

میز کار کنار پنجره است ... تو قفسه متصل به دیوار می شه چیزهای جالبی پیدا کرد یادگاری هایی کوچک از سفرهای بیادماندنی ... گیاه و عود سوز و تنگ ماهی آبی رنگی که وقتی براش شمع روشن می کنید توی آب می رقصه ( زندگی دلبستن به همین چیزهای کوچیکه ... )

تراس زیباییه...عرض مناسبی داره برای قدم زدن .. چایی خوردن و فکر کردن ...

چیز جالب اینه که هیچ دو گلدونی تو این تراس شبیه هم نیستند و تو هر کدوم یه گیاهه

+ نوشته شده در یکشنبه دهم آذر ۱۳۸۷ ساعت 21:44 توسط بهزاد ریاضی
|
بهزاد ر یاضی