یادته اون آلبوم عکسمو ؟ همونی که عکس های دوست داشتنیمو توش گذاشته بودم ؟ یادته اون عکسه رو ؟ پابرهنه ای جلوی مغازه کفش فروشی ...

اون عکس رو دوست نداشتی می گفتی خوشم نمیاد و یه روز عکس غیب شد ...

گذشت ... یه روزی که داشتم آلبوم رو ورق می زدم احساس کردم یه چیزی کمه .. بعد یاد پابرهنه جلوی مغازه کفش فروشی افتادم و در حالی که داشتم منفجر می شدم بهت نگاه کردم ..

بعد رفتم و صورتم رو شستم ....

 برگشتم و بهت گفتم :

 لطفا دیگه به چیزای من دست نزن . هیچ چیزی بیشتر از این ناراحتم نمی کنه ...

تو لبخند زدی و گفتی : باشه . حتما . کار بدی کردم

لبخندت واسه این بود که من به اصول وفادار بودم . آدم کسی رو که دوست داره نمی تونه صداشو روش بلند کنه .. یعنی اول دوست داشتنه بعد عصبانیت

همیشه سعی می کنم این یادم باشه .. گاهی اوقات سخته اما با یه دست و رو شستن می شه کنترلش کرد ....