اتاق های فکر

اتاق های فکر اتاق هایی هستند که چند سالی است در مملکت ما مد شده اند.....

چندی قبل یکی از مجریان تلویزیون با خنده از یکی از مسئولین که بودجه اتاق فکر سازمان خود را اعلام کرده بود می پرسید حاج آقا یعنی شما چندین میلیون خرج می کنید که چند نفر بشینن تو یه اتاق و فکر کنند ؟؟ اون مجری احمق مثل بسیاری که تنها  کارهای یدی و خرحمالی در نظرشون مهم جلوه می کنه .......اهمیت فکر رو درک نمی کرد و نمی دونست اگه اتاقی باشه که واقعا توش فکر تولید بشه چندین میلیون که سهله چندین میلیارد باید خرجش کنند..................بسیاری از ضررهای بزرگی که مملکت ما داره میده و به زندگی ما هم چنگ می اندازه بخاطر فکرهای نپخته است و بسیاری از نشست هایی که برگزار می شه (مثل نشست های تحول اقتصادی و .......) برای اینه که دوتا فکر خوب بدست بیاد...... اما نکته جالب اینجاست که گرچه دلیل تعجب مجری احمقانه است ولی تصادفا حق با مجریه.....چون مشکل از جای دیگه است (اتاق فکر ماهیتا مشکلی نداره).............. مشکل از آدمهاییه که تو اتاق فکر جمع می شن

تو مملکت ما آدمهایی که تو اتاق فکر جمع می شن فکری ندارن!!!! و تازه وقتی وارد اتاق فکر می شن و می بینن که دارن حقوق می گیرن که فکر کنند و برای اینکه کارمند کم کاری محسوب نشن بخودشون فشار میارن که از خودشون فکر ساطع کنند...و حیف ازون پولی که خرج این افکار می شه...چون فکرنکردن از فکر بیهوده کردن مفیدتره.....

در مورد طرح ازدواج نیمه مستقل چیزی شنیدید ؟؟ این طرح از یکی از همین اتاق های فکر بیرون اومده....در جهت تسهیل در ازدواج جوانان !!!

حالا طرح چی هست ؟ در این طرح به زوج های جوان پیشنهاد می شه پس از ازدواج در خانه والدین یکی از زوجین زندگی خود را بصورت نیمه مستقل شروع کنند تا انشاالله بعد از مدتی شرایط زندگی بصورت مستقل را با سعی و کوشش بدست بیاورند.....! با توجه به سنگینی اجاره مسکن از ویژگیهای این طرح توانایی پس انداز اجاره مسکن برای خانه دار شدن اعلام شده !!

اولا که فعلا تو مملکت ما نگفته همه دارن این کار رو می کنن ... چه بسیارند دوستان خود بنده که اجبارا داماد سرخونه شده اند و یا دست عروس رو گرفته اند و آورده اند تو همون اتاقی که خودشون توش بزرگ شده اند...این اصلا نیاز به فکر کردن نداشت (از کرامات شیخ ما چه عجب ....انگشت را نشان داد و گفت یه وجب !)

درثانی این توانایی ایجاد شرایط مستقل بعد از چه مدتی می خواد حاصل بشه ؟؟ وقتی وزارت مسکن می گه متوسط زمان خانه دار شدن برای زوجهای جوان بیست ساله ! تا کی می شه تو خونه والدین لنگر انداخت ؟ عمرا اگه بیشتر از یک سال بشه ... از قدیم گفتن ده درویش در یک گلیم بخسبند و یک عروس و مادرشوهر در خانه ای نگنجند ! اگر هم دامادسرخونه باشید مادرزنتون خورد خورد به بهانه نداشتن جا و اینکه انشاالله زودتر مستقل می شید جهاز دختروشو می ذاره دم در و یه روز می بینید همه اسبابتون  یک متر با خیابون فاصله داره....تازه مگه ازدواج بمعنی قبول مسئولیت نیست ؟ اینطوری که ازدواج می شه خاله بازی و مسئولیتش می افته رودوش پدر و مادر بدبختی که می خوان آخر عمری استراحت کنند نه اینکه یکی دیگه هم به بچه هاشون اضافه بشه.......

بد بحال اونایی که به محصولات این اتاق های فکر دل خوش کنند و با جمع کردن پول توجیبی هاشون امید به خانه دار شدن داشته باشند......

من فکر می کنم اگه پولی رو که صرف می شه تا این دوستان به مغزهاشون فشار بیارن رو بقید قرعه بدن به چهار پنج تا زوج جوان خدارو بیشتر خوش بیاد......

به کدوم سه نفر دست می دید ؟؟

امروز ساعت 5 بعدالظهر دارم می رم سفر .... روزایی که می ری سفر روزای خیلی خوبی هستن ... می دونی یه چند روز آرامش فکری داری بدون اینکه برات مهم باشه بعدش چی می شه ...نمی دونی فردا صبحانه رو کجا می خوری و چه جور عکسایی می گیری... بعضی از بچه ها نمی یان..می گن کار داریم ... کار که همیشه هست فرصت سفر کردن رو نباید از دست داد ..........دارم می رم به روستایی به اسم ابر در شاهرود ... اسمش ابره به این خاطر که پر ابره !!! بخاطر ویژگیهای جغرافیایی... اونجا همیشه مه گرفته است و انگار دارید بین ابرها راه می رید ... کوله ها رو برداشتیم و پوتین هامونو پامون کردیم چند روز کوه نوردی داریم و کلی اتفاقات غیر قابل پیش بینی ......حیف نیست سفر نمی رید ؟؟؟؟

راستی دوستم صادق امروز سوال عجیبی ازم پرسید که منو بفکر فرو برد ... اینکه اگر این امکان بوجود بیاد که با سه نفر دست بدید و با این حرکت تمامی اطلاعات و تفکرات شخص مقابل به شما منتقل بشه اون سه نفر چه کسانی خواهند بود ؟؟ من بلافاصله گفتم نفر اول گاندیه که صادق گفت نه از میان افراد زنده باید انتخاب کنی و من از ترس اینکه هر اسمی ممکنه شانس انتخاب اسم بهتری رو ازم بگیره موندم که چه کسایی رو باید انتخاب کنم ....

شاید نفر اول پائولو کوئلیو باشه نویسنده برزیلی که کتاباشو خیلی دوست دارم یا آندرو وایلدز ( ریاضیدانی که پس از هفت سال قضیه فرما رو حل کرد ) یا شاید آنتونی رابینز آدمی که یک سرایدار معمولی بود ولی با کار کردن بر روی تفکراتش امروز مشاور تعداد زیادی از مدیران و چندین رئیس جمهور و خانواده سلطنتی است(اولین کار موفق آنتونی رابینز رسیدن به وزن دلخواهش بود و وقتی دید با تفکر و تمرکز می شه به هرچیزی رسید زندگی فوق العاده ای رو شروع کرد ............... اینا کاندیداهای نفر اول بودن شاید تو این سفر به نتایج بهتری رسیدم..................شما هم فکر کنید....

فست فود سیار

این ژیان در واقع یک فست فود سیاره که چند نوع ساندویچ در عقبش که حکم آشپزخانه رو داره ساخته می شه و می رسه دست مشتری...خوبیش اینه که در مواجه با ماموران بهداشت یا سد معبر می شه سریع درشو بست و از محل متواری شد.....(محل گرفتن عکس میدان انقلاب همدان)



Image and video hosting by TinyPic

روح زنده فضا


خیلی اوقات وقتی یه نفر زنگ می زنه تا سفارش کاریکاتور بده ....اونم برای جاهای دولتی.... سعی می کنم طرف رو بپیچونم چون تجربه بهم نشون داده نه کار خوبی بواسطه این همکاری خلق می شه نه خاطره جالبی از ین همکاری باقی می مونه...معمولا کسی که سفارش می ده آدمیه که شناختی از کاریکاتور نداره و از درک مفاهیم ساده هم عاجزه ولی شنیده که کاریکاتور جذابیت داره و کم خرج تره و حق کاریکاتوریست رو هم راحت تر می شه خورد.....خیلی اوقات وقتی طرف کارو می بینه می گه به به چه کار قشنگی ...ببخشید منظورتون چی بوده از این کار ؟ و آدم اعصابش خورد می شه که اگه نفهمیدی به به برای چیه ؟؟؟

....... وقتی آقای محسنی بهم زنگ زد و گفت چندتا کار با موضوع کتابخانه می خواد قراری برای روز پنجشنبه در دفتر کارش گذاشتیم...قراری که می دونستم سرش نمی رم .. معمولا این کار رو می کنم ... شاید عادت بدی باشه ولی اگر طرف کار منو بشناسه و براش مهم باشه که من اون کار رو انجام بدم دوباره زنگ می زنه اگر نه یکی دیگه رو پیدا می کنه .... پنجشنبه خوابیده بودم که آقای محسنی دوباره زنگ زد :
_آقای ریاضی نیومدید ؟؟
_می بخشید یکمی کسالت داشتم... انشاالله یه روز دیگه خدمت می رسم ...
_اگر امروز بیاید خیلی خوشحال می شم .. دوست دارم در مورد کار گپ بزنیم ... من به گربه غذا می دم و تو حیاط یکم قدم می زنم تا بیاید.....

وقتی گفت به گربه غذا می دم احساس کردم با آدم فانتزی تری سر و کار دارم .. آدمی که زیرپوش چرکش از زیر پیراهنش نزده بیرون و تو جیبش خودکار بیک آبی و قرمز نمی گذاره و با لیسانس علوم قرآنی و حدیث متولی کارهای هنری نشده...........
خوشحالم که اون پنجشنبه رفتم پیشش و با آدمی آشنا شدم از اون آدمهایی که همیشه به خدا می گم منو باهاشون آشنا کنه ... از اون آدمهایی که وقتی می بینمشون احساس می کنم کار خوبی انجام دادم ...این دعای شخصی منه :
خدایا اگر کار خوبی کردم که مستحق پاداش بودم اون پاداش رو آشنایی با آدمهای خوب قرار بده

آقای محسنی قبل از انقلاب از هنرهای زیبا در رشته مجسمه سازی فارق التحصیل شده ...دفتر کارش خانه قدیمی دو طبقه ای است در خیابان قائم مقام ... فضای بسیار زیبا و ساده ایه که آدمو آروم می کنه و همه چیز رو از یاد آدم می بره جز حس حضور در ان فضا رو .... آدمهایی که خانه ها و اطاق های زنده ای دارند آدمهای جالبی هستند به این خاطر که به احساساتشون بها می دن و می فهمن یه فضای خوب چقدر می تونه به آرامش روح آدم کمک کنه...خانه ای با حیاطی کوچک و با صفا که درخت های خرمالو و گلابی وحشی داره و بوته های کدو ...........آقای محسنی زیر درخت گلابی وحشی نماز می خونه جایی که حضور خدارو خیلی اونجا می شه حس کرد وقتی که زائده هایی زبر و خشن تبدیل به گلابی می شن .... جایی که گربه ای کور سر ساعت معین میاد تا غذا بخوره و بلبل می خونه ... عجیب جاییه....

خدارو شکر که تجربه دیدن اینجا و آشنایی با آدمی رو که به اندازه دفتر کار زیباش خوب و با صفاست رو پیدا کردم...خوبه آدم مقایسه کنه ... اطاقی زنده رو با اطاقی مرده و روحی زنده رو با روحی مرده و اینکه چقدر فرق می کنه که ما چطور زندگی کنیم ؟.....


از در که وارد می شید جلوی در یه تاک پیچ در پیچ رو می بینید که دور نرده ها پیچ خورده و رفته بالا و شما رو با خودش می کشونه بالا (به قول استادم دکتر حجت که عکس رو دید : این تاک دست شمارو می گیره و بهتون می گه با من بیا بالا این راهو من سالهاست که رفتم)

Image and video hosting by TinyPic


اطاق کار اصلی پنجره های قدی داره رو به حیاط...پنجره هایی که سخاوتمندانه نور زیبایی وارد اطاق می کنند
از تراس زیبای این اطاق می شه در حین کار حیاط رو تماشا کرد و لحظه ای از کار فارغ شد...

Image and video hosting by TinyPic



میز کار کنار پنجره است ... تو قفسه متصل به دیوار می شه چیزهای جالبی پیدا کرد یادگاری هایی کوچک از سفرهای بیادماندنی ... گیاه و عود سوز و تنگ ماهی آبی رنگی که وقتی براش شمع روشن می کنید توی آب می رقصه ( زندگی دلبستن به همین چیزهای کوچیکه ... )

Image and video hosting by TinyPic



تراس زیباییه...عرض مناسبی داره برای قدم زدن .. چایی خوردن و فکر کردن ...

Image and video hosting by TinyPic


چیز جالب اینه که هیچ دو گلدونی تو این تراس شبیه هم نیستند و تو هر کدوم یه گیاهه

Image and video hosting by TinyPic

آباره یا آبنه !!!


ابیانه روستای قشنگیه ... دفعه دومی بود که می رفتم ... بار اول زمستون دو سال پیش بود....روستا سرد و یخزده بود و کمتر کسی تو کوچه هاش دیده می شد ما هم تپ و تپ سر می خوردیم و لگنمون داغون شد تا از روستا دراومدیم......اوندفعه درست ابیانه رو ندیدم ولی خیلی بهش علاقمند شدم....خاک سرخ میون برف سفید ....

اینبار خوب تو روستا چرخ زدم...راهنمای تور همش فک می زد و من همش می پیچوندمش ... تو یه کتاب خوندم با تور سفر کردن خوبه بشرطی که با تور جلو نری (همش در بری و تو سوراخ سمبه ها سرک بکشی )و به حرفهای راهنما توجهی نکنی ... حرف درستیه ..

چندتا عکس از ابیانه می ذارم....من دیدم جزئی نگره ... عکسها حسی ان .....



این پنجره مشبک مربوط به مسجد روستاست که مردم بهش دخیل می بندن.....

Image and video hosting by TinyPic

اینم خاله ریزه ابیانه ... خیلی بامزه بود ... فکر کنم تو هفت سالگی رشدش متوقف شده باشه...قدش حدود 60 سانت بود با صدای بچه گانه ... دختری که داره ازش خرید می کنه و مثل گالیور افتاده یه دختر معمولی متوسط القامه است......

Image and video hosting by TinyPic

اینم ورودی یکی از باغهای روستاست...ببینید چقدر زیباست...کدوم معماری می تونه ورودی به این زیبایی طراحی کنه.....

Image and video hosting by TinyPic

اینم یه اسبه ! وقتی گردنشو تکون می داد صدای خیلی قشنگی از زنگوله های ریزش بلند می شد....

Image and video hosting by TinyPic

فکر کنم همین چندتا تصویر زیبا کافی باشن....تو این سفر روی هم ده تا عکس نگرفتم....نه دفتر یادداشتم رو همرام بردم نه دفتر کروکی هامو ... حوصله هیچی رو نداشتم...یه وقتایی اگه آدم زیادی گیر بده به اینکه سفرشو ثبت کنه (همش عکس بگیره و یادداشت برداره) از سفر چیزی نمی فهمه ... اینو قبلا هم نقل کردم که مارسل پروست می گه سفر اکتشافیه نه در پی جستجوی مناظر جدید بلکه بدست آوردن نگاهی جدید........
چقدر این راهنما چرند می گفت نمی دونم این اطلاعات رو از کجا درمیارن ...همش دوست دارن ریشه کلمات رو دربیارن....
_ بهزاد جان می دونی ابیانه یعنی چی ؟
_نه
_ابیانه از آّب یا نه اومده....
_ یعنی چی ؟
_ مردم اینجا وقتی اولین بار میان به این ناحیه نمی دونستن که اینجا آب داره یا نه به این خاطر به اینجا می گن آب یا نه (یعنی آب داره یا نه !!!) که بعدا تبدیل می شه به آبیانه و بعد به ابیانه
_ (نمی تونم جلو خندمو بگیرم ) بالاخره آب پیدا می کنن یا نه ؟
_نمی دونم
_اگه پیدا می کردن لابد الان اسم اینجا آباره ( آّب آره) بود اگرم نمی کردن احتمالا آبنه (آب نه ) !!! احتمالا هنوز دارن دنبال آب می گردن.......