کپی های ناگزیر !!

سر زدن به تالار گفتگوی کاریکاتوریست های روس در سایت کارتون بلوس برای من خیلی جالبه....به این خاطر که آنجا شاهد گفتگوهای رک و بی پرده پوشی کاریکاتوریست های روس بین خودشان هستم....
مدتی قبل که به این بخش سایت سر زده بودم در بخش آرشیو به گفتگویی برخوردم مربوط به چند ماه قبل...از آنجا که موضوع بحث در مورد جشنواره آناپای روسیه بود و من هم جزو برندگان ان جشنواره بودم کنجکاو شدم و صفحات مربوط به این گفتگو را باز کردم که در یکی از صفحات موضوعی مطرح شده بود که به عنوان یک کاریکاتوریست ایرانی واقعا ناراحتم کرد:

سرگی سیچنکو کاریکاتوریست یهودی روسی الاصل ساکن شهر حیفا (اسرائیل)گفته بود :
دوستان عزیز من قبلا کاریکاتوری را که شرکت کننده ایرانی حسام پیرایش نیا با آن لوح تقدیر جشنواره آناپا را کسب کرده دیده ام...این کار را یک کاریکاتوریست امریکایی که اسمش را فراموش کرده ام قبلا کار کرده و شک ندارم که کاریکاتوریست ایرانی کار را عینا کپی کرده...لطفا اگر کسی این کار را دیده هر دو کار را در این صفحه کنار هم بگذارد.


چند روز بعد آندری فلدشتین کاریکاتوریست روس ساکن آمریکا در جواب سیچنکو نوشته بود:
سرگی عزیز حق کاملا با توست این کار در سال 1988 توسط گری لارسون کاریکاتوریست آمریکایی کشیده شده...من هر دو کار را در اینجا کنار هم می گذارم...کار دقیقا کپی شده...منتظر نظر بقیه اعضا هستم











بوریس ارنبورگ دیگر کاریکاتوریست یهودی روسی الاصل ساکن اسرائیل بعد از مشاهده هر دو کار گفته:
من از روی خیر خواهی باید بگویم برای این کاریکاتوریست و همچنین هیات داوران واقعا متاسفم


سرگی تونین کاریکاتوریست برجسته روس که به عنوان داور دوسالانه چهارم شش هفت سال پیش به ایران سفر کرده و در جشنواره آناپای روسیه رئیس هیات داوران بوده در جواب ارنبورگ(برای هیات داوران متاسفم) گفته:
باور کنید من نمی دانستم که این کار از روی کار لارسون کاریکاتوریست امریکایی کپی شده...مثل بسیاری از کاریکاتوریست ها من هم تمامی کارهای لارسون را ندیده ام در ضمن خیالتان را راحت کنم که من به این کار رای ندادم...طراحی ضعیف کار مرا به خود جذب نمی کرد ولی در هیات داوران چند باستان شناس هم بودند(چون مسابقه با مشارکت موزه آناپا برگزار شده بود) و کار کاریکاتوریست ایرانی با رای باستانشناسان بالا آمد و در آخر لوح تقدیر گرفت.من به این کاریکاتور توجهی نکردم و کار مورد توجه دیگران قرار گرفت.


میخائیل زلاتکوفسکی دیگر کاریکاتوریست برجسته روس که او هم به ایران جهت داوری دوسالانه دعوت شده در جواب تونین گفته :
سرگی تونین عزیز شما به عنوان رئیس هیات داوران چطور توجه کافی نداشتید ؟؟در صورتی که بیشترین توجه باید از آن رئیس هیات داوران باشد...در ضمن باید بگویم متاسفم که یک ایرانی کاری مشابه کاری کرده که امروز خیلی زیاد از کاریکاتوریستهای چینی می بینیم یعنی کپی کردن به جای فکر کردن


سرگی تونین در جواب زلاتکوفسکی گفته :
من نامه ای به دبیرخانه خواهم نوشت و کار لارسون را هم برایشان می فرستم و مطمئنم که آنها جایزه این ایرانی را حذف خواهند کرد....


زلاتکوفسکی در جواب گفته:
این شد یک چیزی....این کار یه که تمام جشنواره ها در اینجا (روسیه)و جاهای دیگر در برخورد با موارد اینچنینی باید انجام دهند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کاریکاتوریستها معمولا آرشیو ذهنی بسیار غنی دارند و از آنجا که بخشی از کارشان دیدن و آنالیز کردن کاریکاتور دیگران است خیلی سریع متوجه تشابهات می شوند چه برسد ب کپی های اینچنین واضح....
این روز ها حتی تشابهات بسیار کوچک هم به سرعت شناسایی می شوند و دست زدن به کارهای اینچنینی یا دست کاری و تغییر دادن سوژه های دیگران جز لطمه زدن به کاریکاتور ثمر دیگری ندارد.
امروزه چینی ها را به عنوان کپی کار می شناسند...چین کاریکاتوریستهای خیلی خوبی دارد اما کپی های خیلی تابلو توسط یک عده که این وسط احترامی برای کاریکاتور قائل نیستند و مثل یک قاشق نشسته می مانند که آمده اند کمی قورمه سبزی بخورند باعث ایجاد بدگمانی و تردید به کاریکاتور این کشور شده.طوری که هر وقت یک کار خوب توسط یک چینی می بینیم بلافاصله این پرسش در ذهنمان شکل می گیرد که کپی نباشد؟؟
با چنین مواردی بشدت باید برخورد شود و مثل ورزشکاری که مدالی می گیرد و بعد معلوم می شود که دپینگی بوده اینطور جوایز هم باید مردود اعلام شوند.
تشخیص یک کار کپی با کاری که صاحبش ادعا می کند درگیر قضیه تشابهات ناگزیر شده چندان کار دشواری نیست....مثلا کار گری لارسون را نگاه کنید یک کلاس درس باستانشناسی را نشان می دهد که دانشجویان به عنوان تمرین مشغول کندن زمین هستند و یکی از آنها که حواسش جای دیگری است از مسیر اصلی منحرف شده و استاد به او تشر می زند که حواسش را بر روی کار متمرکز کند.....در کار کپی شده دیالوگ استاد به شاگرد حذف شده(چون بدرد یک کار نمایشگاهی نمی خورده) .....به نحوه اشاره استاد به شاگرد و حالت قرار گرفتن دستها توجه کنید........!!!!
عناصر جزئی هم هستند که در خوشبینانه ترین حالت ممکن هم امکان ندارد بصورت تصادفی در هر دو کار بکار رفته باشند.....سطل آشغال کنار میز استاد.......بیلهای گوشه اتاق....ساعت روی دیوار که جای شگفتی است که در هر دو کار ده و نیم را نشان می دهد!!!!!!!!!!!!!

آفتاب گرفتن کنار در یا



این کاریکاتور رو برای جشنواره آناپای روسیه کشیدم با موضوع استراحت کنار در یا که برنده مدال نقره جشنواره و جایزه نقدی به ارزش 600 دلار شد....نکته جالب اینکه نفر اول جشنواره یوری کوزوبوکین بود که در هفتمین دوسالانه کاریکاتور تهران به ایران آمده بود و خودم مترجمش بودم.

تضاد

این صحنه ایه که هر روز تو پارکینگ آپارتمانمون باهاش روبر می شم....صحنه بانمکیه.....

بی ام و ۹۰ میلیونی کنار فولکس قورباغه ای که به زور یک میلیون می ارزه (اگه موتور صندوق عقبش سالم باشه !!! )

این عکس خوراک عکاس های اجتماعی که دنبال سوژه اختلاف طبقاتی می گردند.

فکر کنید یه روز صاحب فولکس وقتی می خواد پارک کنه بکوبونه به بی ام و اونوقت چه احساسی بهش دست می ده؟؟ احتمالا باید ماشینشو بفروشه تا پول صافکاری بی ام و رو بده !!!


چند روز کار سخت...چند کیلو کاهش وزن

از هفتم تا سیزدهم بهمن برای اماده کردن پروژه اخر ترم(طرح معماری 2) وقت داشتیم...من تا دهم ول می گشتم و چهار روز آخر را کار کردم...روز اول و دوم پنج شش ساعت در روز...روز سوم هشت ساعت و اما روز آخر ....
روز آخر دیدم با محاسباتم وقت کم می اورم و بکوب کار کردم...ماکتم خیلی کار داشت درست از ساعت ده صبح روز شنبه تا هشت صبح یکشنبه کار کردم با استراحت های کوتاهی کمتر از بیست دقیقه....و تنها با چای و بیسکویت.... هنوزم باورم نمیشه 22 ساعت کار مدام !!! البته بدنم در مقابل گرسنگی و خستگی مقاومه...و مواقعی هم هست که کار زیاد باعث میشه خستگی روش کم بشه !!
ساعت هشت صبح دیروز که کارم تموم شد ماشین گرفتم که برم دانشگاه و کار رو تحو یل بدم...برف می بار ید و ترافیک سنگین بود...دو ساعت تو راه بودیم و راننده بی ملاحظه هم صدای گوگوش رو تا عرش بالا برده بود و خودشم مدام فک می زد و از خاطرات شیرین سفرش به تایلند می گفت....
بالاخره رسیدیم...کار رو تحویل دادم خلاص...برگشتم خونه و 14 ساعت خوابیدم....
چند تا عکس از ماکتم رو گذاشتم که ببینید...ماکت سلزی کار لذت بخشیه...به دقت و حوصله بسیار زیادی نیازمنده اما اگر عاشق این کار باشید اصلا خسته کننده نیست حتی با 22 ساعت کار بی وقفه...الان چند تا از بچه هارو می شناسم که به عنوان ماکت ساز حرفه ای تو شرکت های معماری کار می کنند...ماکت های پر کار مثلا ماکت یه بیمارستان گاهی تا 3 میلیون تومان برای سفارش دهنده تمام می شوند...
راستی وزنم از 65 به 63 کاهش پیدا کرد !!!
چند تا عکس از ماکتم(طرح من یه و یلای سه طبقه است تو نوشهر با پنج اتاق خواب...








طعم پول برای همه آشناست

       

مدال آقاجون




آقا جون قبل از انقلاب رئیس فرهنگ اراک بود...یه مدتی هم مشاور دکتر هدایتی( وزیر فرهنگ )شد.

 

آقا جون خیلی واسه فرهنگ مملکت بالا پایین می پرید و خلاصه به کسب مدال درجه یک فرهنگ مفتخر گردید!! آقا جون یه عکسی داره که شاهزاده مظفری از نوادگان مظفرالدین شاه که زمان محمد رضا شاه نمی دونم چیکاره بود داره مدال درجه یک فرهنگ رو میزنه به یقه کتش.....وقتی آقاجون و مامان جون تو خونه بزرگ تهرانسر زندگی میکردند.همیشه واسم سوال بود که مدال آقاجون کجاست...مامان جون هم زرنگ تر از اون بود که جای مدالو لو بده....

هر وقت مامانجون اینا از خونه می رفتن بیرون جستجوی ما شروع می شد....بالاخره یه روز پیداش کردیم...من و امیر(پسر خاله پروین)....مدال بالای کمد رختخوابا بود به همراه یه عالم عکس قدیمی....چه عکسای باحالی مامانجون سجاده نشین مثل هایده بود!!

داشتیم عکسارو می دیدیم که مامانجون اینا سر رسیدن...قیامتی بپا شد...مامانجون از فضولی ما از اینکه عکسایه زمان خوش بر و روییشو دیده بودیم بد جور کفری شده بود....زهر چشمی ازمون گرفت که دیگه پشت دستمونو داغ کردیم طرف کمد رختخوابا آفتابی بشیم...اما سالها فکرمون به مدال آقاجون بالای کمد بود......

۷سال پیش مامانجون اینا خونه تهرانسرو فروختن و یه آپارتمان تو میرداماد گرفتن...مدال آقاجون تو اسباب کشی ناپدید شد.....فقط من و امیر جاشو می دونستیم...پس ساده بود که کار خود امیره...اون مدال واسه من حکم یه میراث خانوادگیو داشت و نمی تونستم از خیرش بگذرم....رفتم پیش امیر و گفتم مدالو اگه بدی هرچی بخوای بهت میدم...امیرم گفت ساعتتو بیا بالا!!

یه ساعت کامپیوتری داشتم که از اولاد واسم عزیزتر بود...خاله شهرزادم از آمریکا واسم آورده بود....دل کندن از یه ساعت واسه یه بچه ۱۵ ساله خیلی سخته ولی میراث خانوادگی!!مهمتر بود...من ساعتو دادم و مدالو گرفتم و خیلی هم ازین بابت خوشحالم....مدالو گذاشتم تو اطاقم و هرکی می پرسه این چیه میگم:آقا جون قبل از انقلاب رئیس.....................................

درگیر امتحانام

درگیر امتحاناتم و فرصت نمی کنم وبلاگ رو بروز کنم.....شرمنده همتون الان تو یه کافی نت نشستم...تجریش حالت تهوع دارم و سرم بشددت درد می کنه....چند روز واسه درس مقاومت سازه های فلزی بد بختی کشیدم... این درس بصورت خلاصه نحوه بدست آوردن نوع تیر آهن های یک ساختمان است... چند روز واقعا درگیر انواع فرمولهایی بودم که درست و حسابی درکشون نمی کردم.... شاید سختی این امتحان به این علت باشد که امتحان سه سوال بیشتر ندارد...دو سوال 7 نمرهای و یک سوال 6 نمره ای...معمولا سوال آخر آنقدر سخته که با توجه به کمبود وقت باید از خیرش گذشت...می مونه 13 نمره.... خدا کنه قبول بشم...برام 2 دعا کنید البته خودم قبل و بعد امتحان صدقه دادم و فقط به قبولی فکر می کنم...ولی سر مرزم....دعام کنید